داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری  زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بدحجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها !  زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: ◇ من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.  ◇ من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم. ❗️ چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که ن ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟ ❗️ زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد

داستان کوتاه دیدن یک بدحجاب با چشم برزخی ****فرزند عارف بزرگوار (شیخ رجبعلی خیاط):پدرم با چشم برزخی چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی از دوستان پدرم می گفت: یک روز با جناب شیخ به جایی می رفتیم، یکدفعه دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه می کند! از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما می گوید: چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش اینطور نگاه می کند! فهمید. گفت: تو هم می خواهی ببینی که من چه می بینم؟ ببین"من نگاه کردم!دیدم همینطور از بدن آن زن، مثل سرب گداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می ریزدو آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبال اوست سرایت می کند. جناب شیخ گفت: این زن راه می رود و روحش یقه مرا رفته، او راه می رود و مردم را همین طور باخودش به آتش جهنم میبردوقتی که حجاب را به دخترم آموختم .اما عفاف را به پسرم نیاموختم.به پسرم یاد دادم که حیا و نجابت فقط مخصوص زن است وقتی که به دخترم گفتم که باید به برادرش احترام بگذارد.اما به پسرم نگفتم که به همان اندازه به خواهرش احترام بگذارد.برتر بودن مردانه را به پسرم یادآوری کردم وقتی که دخترم را برای یک ساعت دیر آمدن به خانه بازخواست کردم.اما به پسرم اجازه دادم که  آخر شب به خانه برگردد .به پسرم آموختم که او بر خلاف خواهرش می‌تواند خطا کند  وقتی که عشق ورزیدن را برای دخترم نادرست دانستم .اما از رابطه داشتن پسرم با دختری نامحرم ذوق زده شدم که پسرم بزرگ شده . هوسباز بودن را به پسرم آموختم وقتی که از کودکی به دخترم یاد دادم که زن باشد، کدبانو، صبور و فداکار باشد.اما به پسرم فقط آموختم که قوی و قدرتمند باشدتنها نامی از خانواده را به پسرم آموختم نه مسئولیت خانواده را بله.من هم مقصرم که وظیفه والدین  را به درستی انجام ندادم. من هم به عنوان یک پدر یا مادر، مقصرم که به جای اصلاح خودم و تربیت صحیح فقط به جامعه ام انتقاد کردم.جامعه هرگز به خودی خود درست نمی‌شود.جامعه نمونه‌ بزرگی از همان خانواده است.

 

داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری

مقابله به مثل

داستان_کوتاه_آموزنده مردی مادری پیر داشت

انشالله همه با روی ماه باشیم

یلدا به چه معنی است؟مبارکباد

داستان غم انگیز یک داستان آشنا!

قصه حضرت یونس (علیه‌السلام)

زن ,پسرم ,تو ,هم ,شیخ ,دخترم ,به پسرم ,را به ,من هم ,جناب شیخ ,به دخترم

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش های رایانه ای آموزشگاه زبان انگليسي دياکو کافه زیست شناسی دلاوران بیلوار 103469413 دانلود برای شما مجله علمی آموزشی خبری تفریحی دیجی پست رسانه محبوب برنامه نویسان جوان دانلود آهنگ جدید ایرانی 2019 | 98 از خواننده های معروف نهال گردو